سر سویدا (محبوب)

شعر و اندیشه

سر سویدا (محبوب)

شعر و اندیشه

رقصان

من بناز قدمت دوش خبر دار شدم
رقص چشمان ترا دیدم و هشیار شدم

گر تو دانی که در این دایره من زقصانم
بزن آن ساز طرب را که خریدار شدم

بیخود از خود شدم و راه جدای بزدم
همچو تمار خریدار سپیدار شدم

در آن خانه گشایید برویم شب و روز
که هم از میکده و بتکده بیزار شدم

پوستین شکرین را زدم از روح حنیف
خرقه ی رند خراباتی و بیدار شدم

ساقی دهر که از ساغر خود رنجم داد
از دم عاشق میخوار مدد کار شدم

بگذارید که یادی کنم از پیر خرد
چونکه با دست همین پیر پدیدار شدم

عشق محبوب به جانم فکندست شرری
که به شوق آمدم و راهی کوهسار شدم




محبوب
نظرات 1 + ارسال نظر
دیانا دوشنبه 7 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 10:40 ب.ظ http://dhyana.blogfa.com

دلنشین بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد