سر سویدا (محبوب)

شعر و اندیشه

سر سویدا (محبوب)

شعر و اندیشه

رقصان

من بناز قدمت دوش خبر دار شدم
رقص چشمان ترا دیدم و هشیار شدم

گر تو دانی که در این دایره من زقصانم
بزن آن ساز طرب را که خریدار شدم

بیخود از خود شدم و راه جدای بزدم
همچو تمار خریدار سپیدار شدم

در آن خانه گشایید برویم شب و روز
که هم از میکده و بتکده بیزار شدم

پوستین شکرین را زدم از روح حنیف
خرقه ی رند خراباتی و بیدار شدم

ساقی دهر که از ساغر خود رنجم داد
از دم عاشق میخوار مدد کار شدم

بگذارید که یادی کنم از پیر خرد
چونکه با دست همین پیر پدیدار شدم

عشق محبوب به جانم فکندست شرری
که به شوق آمدم و راهی کوهسار شدم




محبوب

مستی

دم زدن از میکده در خانه خمار چیست
لاف مستی در کنار کعبه با اسرار چیست

منکر ذات وجود لایزالش را چرا
حربه کفر وعناد در معجر حق بار چیست

میخوری کردی به ظن سرخوشی
می نخوردی خودفریب فخار چیست

دوش در وقت نمازت گریه میکردی چرا
گریه در فخر است اسرار در رهوار چیست

صد هزاران بار ازاو شکر گرفتی بی نمک
پس چه شد شکر شکر شکر شکستن یار چیست

مستی محبوب اگر پی داشت شراب ناب را
هم شراب وعشق مستی لانه در کفار چیست

پنج سالگی ام

هیچ نیاسودم مگردر آسمان پنج سالگی ام که با پدرم گذراندم و شبها را به آسمان آبی نگاه میکردم. بدون آنکه از اسرار نهفته ی گنبد سرمه ای درکی داشته باشیم.

و زندگی همان بود که بود.


و دیگر هیچ





محبوب